وحدت اقوام در افغانستان در چیست؟

ساخت وبلاگ

وحدت اقوام ( پشتون، تاجک، هزاره ازبک و سایر اقوام.....) به وجود نخواهد آمد مگر اینکه......

بنیاد تعصبات مذهبی و قومی در افغانستان در چه نهفته است؟

از آغاز پیدایش بشر تضاد در بین آنها وجود داشته و این روند ادامه خواهد داشت آنچه مهم است اینکه گاهی تضاد های به اوج خود رسیده، باعث شده که به نابودی خیلی از انسان ها منجر شود. این تضادها از کجا منشا میگرد؟ همانطوریکه قبل ها عرض کردم انسان موجود در حال تحول و پیشرفت است، شواهد تاریخی میتوانند گواهی بر این ادعا ما باشند.

در جریان تحولات بشری تعداد هستند که منافع خویش را در پشرفت و تمدن و تعداد دیگری در حفظ همان حالت روان جستجو میکنند در پهلوی این دو هستند کسانیکه تقریبا میتوان گفت خنثی است در اکثر موارد اله دست یکی از این دو گروه قرار میگرند این گروه همان مردمان عادی هستند که هنوز تحول اعظیمی در آنها رخ نداده است. طوریکه که ذکر گردید میتوان گفت دو پدیده متضاد وجود دارد که ریشه اصلی نفاق ها را در افغانستان کنونی در آن نهفته است.

برای روشنی موضوع به طور خلاصه به این دو موضوع میپردازیم

1-- سنت (ترادیسیونالیسم): سنت در لغت به معنای شیوه،روش فکری و قالب عملی معین و ثبوت یافته است . واژه (trade) بجز شیوه، استادگی، ورزه ، کردار ، کاروکرد را آورده است . که در مجموع ، معنای کار پخته ی ورزیده و ازروی استادی را افاده می نماید . سنت دراطلاق فرهنگ اسلامی آن از مقوله ی ارزشی محض است و بر گفتار و کردار و رفتار پیامبر گرامی اسلام (ص)که برای مسلمانان تقدس خاصی داشته و لازم الاتباع است اطلاق می شود .

اما سنت در بحث فعلی ،معنای عامی دارد. یعنی افکار، اعتقادات و آداب رفتاری که از گذشته بر جای مانده وشامل همه مظاهر فرهنگ و تمدن گذشته می شود. از این منظر سنت دارای اجزائی است .از مضامین بلند کتب مقدس گرفته تا عادات و شیوه های زندگی خاصی که در برهه ای از زمان شکل گرفته و چه بسا به علت فرو رفتن در فرهنگ دینی ، رنگ تقدس به خود گرفته و ممکن است درزمان حاضر سازنده یا ویرانگر و خرافاتی محض باشد. بنابراین نخستین ومهمترین کار در هر بحثی راجع به سنت تفکیک اجزای مقدس و ثابت و لا یتغیر سنت از اجزای زمانمند و مکانمند آن است . و چه بسا مسامحه و سهل انگاری از این امر مهم موجب سرایت تقدس بخشی از سنت به بخش متغیر و غیر مقدس آن شود؛ و اینجاست که ممکن است جمعی برای حفظ جاه و مال و منال خود و به بهانه ی دفاع از حریم اعتقادات دینی با جمود و تحجر جامعه ای را به ایستائی و عقب ماندگی بکشانند و جمعی نیز به بهانه ی پیشرفت فرهنگ و تمدن و به نا حق دین و اجزای مقدس سنت را عامل رکود و عقب افتادگی بدانند .

2-- تجدد(مدرنیته) : « تجدد یا به تعبیر زبان فرانسه ، مدرنیته و یا به  زبان انگلیسی modernityوصف انسانی است که تقریبا از پانصد سال پیش ظهور کرده است . موجودی که متصف به مدرن بودن ومتجدد بودن می شود ، اولا و بالذات انسان است .آن هم فرد انسانی که تقریبا از پانصد سال پیش بدین سو ، ابتدا در اروپای غربی و بعد در امریکای شمالی و آهسته آهسته در سرتا سر جهان در حال پدید آمدن بوده است.»
شروع مدرنیته را از چند جنبه می توان مورد بحث قرار داد. کسانی که از منظر تاریخی به مدرنیته نگریسته اند، تاریخ مدر نیته را در فاصله زمانی میان عصر نوزایی و پایان قرن نوزدهم مد نظر قرارداده اند. مارکس وماکس وبر فراگرد صنعتی شدن وگسترش سرمایه داری را سرآغاز زایش وپویش مدرنیته دانسته اند. عده ای کشف قاره ی آمریکا واختراع چاپ ورواج نطریه ی گلیله واشاعه ی انسان باوری راآغاز این دوره شناخته اند. جمعی از نظریه پردازان سیاسی مدرنیته رابا قرن هیجدهم وظهور عصر روشنگری واستقرار دمکراسی درغرب همزمان دانسته اند. کسانیکه از منظر هنر به مدرنیته نگریسته اند، تغییرنگرش به هنر را سرآغاز ان دانسته اند. فیلسوفان واندیشمندان ظهور خردباوری نوین وبه خصوص رواج اندیشه ی مکانیکی دکارت ونیز فلسفه ی انتقادی کانت راطلیعه مدرنیته دانسته اند. دراین میان خاستگاه های پیچیده نیز برای مدرنیته مطرح شده است.  از این منظر مدرنیته دارای وجوه متنوعی است که هریک ازوجه های آن متعلق به زمان خاصی است. وجه ادبی و فرهنگی مدرنیته محصول تحولات سده ی شانزدهم میلادی است که انسان گرایان درظهور آن نقش اساسی داشته اند. درحالی که وجه دوم مدرنیته در قرن هفدهم ازسوی فلاسفه وبا نظرات کسانی چون دکارت وکانت به اوج خودرسید. اما وجه دین ستیز وتقدس گریز مدرنیته محصول تعارضات بین علوم جدید واندیشه های رایج دینی بود که کلیسا باانگیزه های خاصی آن هارا درعداد اصول وعقاید دینی قلمداد کرده بود؛ وهمچون سدی دربرابر ظهور وبروز نظرات جدیدعلمی می نمایاند.

حالا که کم و بیش با مهفوم سنت و مدرنیته آشنا شدیم، پس مستقیم بحث خویش را با روشنی این دو پدیده گسترش میدهیم، بر همگان هویدا است که افغانستان متشکل از اقوام مختلف است و در این دو دهه تضاد های قومی به اوج خود رسیده و کشور را به بحران کشانیده است. این گروه اتنیکی متشکل از پشتون، تاجک، هزاره، ازبک و دیگر اقوام که به ترتیب فیصدی نفوس را تشکیل میدهد، اصل تنش ها هم بین اقوام بزرگ وجود دارد.

از آنجایکه افغانستان یک کشور اسلامی است پس چه چیزی باعث تضاد میان این گروه ها میگردد؟

مطالعات کشورهای اسلامی نشان میدهد که در اکثر این مناطق سه گروه وجود دارند.

گروه اول: سنتگرا ها می باشد منافع این طبقه مردم در نگه داشتن جامعه در حالت بدوی می باشد، افراد اینطوری اجتماعات تمایل به مدرنیته ندارد و میتوان گفت رشد تفکر و فلسفه در این مناطق در حد پایانی خود قرار دارند نمونه خوب آن عربستان و دیگر کشورهای تندرو اسلامی می باشند، این کشورها سنت پسند و ضد تمدن غربی می باشند. در افغانستان ما هم اکثریت مطلق  پشتون ها  تمایل زیاد به عربستان و گروه تندرو (سنتگرها) پاکستانی دارند.

گروه دوم: نوگراها ولی ضد مدرنیته غرب می باشند این گروه کوشش میکنند که موضوعات اسلامی نوسازی و با دیگر تمدن ها وفق دهند ولی باید اصل دین و سنت های پسندیده حفظ شود، نمونه های آن میتوان از ایران، مصر، و مالزیا نام گرفت. تاجک های افغانستان که خود را آریایی نژاد اصیل میدانند و این یک نقطه مشترک بین تاجک ها و ایرانی ها می باشد با وجودیکه اکثریت تاجک های افغانستان سنی مذهب هستند با وجود آن هم در این اصل پیرو  یا متاثر از ایران است .

گروه سوم: نوگرا و مدرنیته پسند غربی: این گروه متمایل به تمدن غربی است و منافع خویش را در نوگرایی میدانند و نسبتا بر دو گروه قبلی رشدی ذهنی بهتر کردند. الگو خویش کشورهای غربی را قرار میدهند به زودترین فرصت خود را با آن شرایط عیار میکنند. هزاره های افغانستان در این گروه قرار میگرند البته به استثنایی کمی که تمایل به ایران (نوگرا ولی ضد مدرنیته غربی) می باشد، نسل نو هزاره ها اکثریت مطلق به این کتکوری قرار می گیرد که میتوان به خوبی این روند را در یک و نیم دهه اخیر یافت.

حالا ما چطور توقع داشته باشیم که وحدت قومی، ملت واحد داشته باشیم در صورتیکه گروه اول و گاهگاهی گروه دومی انتحار، انسان کشتن را  جز مقدسات و حفظ منافع خود دانند، همین طور گروه دوم که با گروه اول و گروه سوم مخالفت روی منافع خود دارند و در دو جبه در جنگ است و همچنان گروه آخر که مقدسات دیگران را دیوانگی و نشانه بی خردی میدانند باهم سازگاری و همپذیری داشته باشند.

البته باید ذکر کرد که در این سه گروه اقوام دیگر هم شامل میشوند بر علاوه اینها گروه کوچک دیگری وجود دارند که منافع همه را در انسان گرایی ( اومانسیم) میدانند.

در آخر باید گفت تا یک منفعت مشترک در بین این گروه به وجود نیایید که همانا وحدت فکری است هیچگاهی توقع  ادعای برادری در بین این اقوام به وجود نمی یایند.

احزاب سیاسی افغانستان...
ما را در سایت احزاب سیاسی افغانستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sayedhaditoughyan بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 19 تير 1397 ساعت: 12:36